در اینجا دو موضوع کلیدی وجود دارد که نه تنها به کشور ما مربوط میشود بلکه اگر تمام جهان هم به ان توجهی نکند در اینده ای نه چندان دور زندگی برای همه روی کره زمین ناممکن میشود. اولین و مهمترین موضوع اینست که جمعیت کشور باید ثابت بماند ویا حتی کمتر شود. دوم اینکه طبیعت وخاک و اب و هوای کشور باید حفاظت شود و همچنین منابع طبیعی و مواد خام باید حفاظت و دائما بازیافت شوند. البته هر چه جمعیت کمتر شود مواد خام کمتر مصرف میشوند و دوران طولانی تری میتوان مواد خام را داشت واستفاده کرد. در مورد موضوع اول: فرض شود که با همین ضریب فعلی جمعیت رشد پیدا کند. امارگران خیلی ساده میتوانند حساب کنند که مثلا 500 سال دیگر جمعیت ایران از یک میلیارد هم بالاتر میرود. فقط حساب کنید که چه تعداد مردم هم میمیرند و قبرستانها چه سطحی را اشغال میکنند. دیگر لازم به گفتن نیست که مناطق مسکونی و شهر ها چه گسترشی پیدا میکنند و چه مساحتی را اشغال میکنند. جا برای نخاله و زباله را هم در نظر بگیرید. البته در کشوری مانند هند که کوهستانی نیست و باران زیاد میبارد و چهار مرتبه در سال میتوانند محصول برداشت کنند یک میلیارد انسان را میتوان یک جوری جای داد و خورا کشان را تامین کرد ولی در کشوری مانند ایران که دو سومش کوهستان است و بارانی هم ندارد که محصولی به عمل اید، معلوم نیست که مردم چگونه میخواهند غذای خود را تامین کنند. نفت هم که چند سال دیگر تمام میشود و دیگر پولی هم باقی نمیماند که با ان مواد غذایی از خارج خریده شود. برای شکوفایی صنعت هم احتیاج به اب میباشد که ان را هم نداریم. کمبود اب باعث میشود که اب اشامیدنی هم مردم برای نوشیدن نداشته باشند. از اب برای کشاورزی و نظافت که اصلا احتیاج به حرف زدن در باره اش نیست. توجه داشته باشید که این ابهای ذخیره شده در سفره های زیر زمینی هم بزودی تمام خواهند شد وکشاورزی وتامین اب برای همین تعداد جمعیت فعلی هم به گونه ای که تا کنون ممکن بوده، دیگر ممکن نخواهد بود. بنابر این جمعیت باید از طریق کم کردن زاد ولد به سرعت کاهش یابد. و این کاهش باید در قسمتهایی از خاک ایران که محرومتر هستند و از نظر اقلیمی دارای اقلیم بدتری هستند ومتاسفانه رشد جمعیت در این قسمنها بالاتر از جاهای دیگر کشور میباشد، شدیدتر باشد. مثال بارز ان استان سیستان وبلوچستان میباشد.لازمه اجرای موفقیت امیز این کاهش جمعیت هم یک عزم بزرگ ملی و پشتکار ودیسیپلین عظیم میباشد. از انجا که قشرهای محروم روستایی وعشایری متاسفانه از همه قشرها بیشتر در این گرداب فقر و زاد ولد بالا اسیر هستند اول باید با عملیات تشویقی این قشر را ترغیب به کاهش زاد ولد کرد. این از انجا شروع میشود که باید پیشنهاداتی برای تغییر وضع مسکن این گروه از هم میهنان داد. مثلا شهرهای کوچک و مدرن ساخته شود و روستاییان وعشایر به شهرنشینی دعوت شوند و نیمی از انها مثلا با ایجاد صنعتهای تولیدی در شهرها به صنعت تولیدی مشغول شوند و نیمی دیگر با مدرنیزه کردن کشاورزی به همان کار کشاورزی با بازده تولیدی چند برابر مشغول شوند. روستاهای خالی مانده هم میتوانند مورد استفاده های گونگون دیگری قرار بگیرند. کم کم با کاهش جمعیت مثلا به 10 میلیون باید همه مردم ایران در قسمتهای غربی وشمال غربی کشور که دارای باران بیشتر و شرایط اقلیمی بهتری هستند ساکن شوند. ساختمان سازی در کنار دریای خزر هم باید یشدت ممنوع شود و استانهای شمالی کم کم نقش باغ و بوستان برای گردش و لذت بردن مردم از طبیعت و بخشی هم برای کشاورزی در نظر گرفته شود. طبیعت زیبای شمال را با خانه سازی و اسفالت کردن وجاده سازی از بین بردن واقعا حیف است. ومساله اینجاست که اگر ادم برای طبیعت اهمیتی قائل نباشد و یک جا ایست نگوید، زمانی میرسد که نه تنها طبیعت را کاملا خراب کرده بلکه حتی جایی برای زندگی بدون طبیعت هم برای خودش هم باقی نمیماند. بنابر این رمز بقا درچند چیز خلاصه میشود: کنترل جمعیت، زیاده خواه نبودن، خود بین نبودن، هنر داشتن وادعا نداشتن. هر چه جمعیت کمتر باشد سهم هر فرد از منابع طبیعی بیشتر میشود، مکان و زمین برایش وسیع تر میشود، مردم دیگر از کم جایی نباید در هم بلولند و دائم با هم دعوا کنند بلکه با هم مهربانتر میشوند و از هم برای بازدید دعوت میکنند. زیاده خواه نباشی به همان مال کمی هم که داری راضی هستی،وقت بیشتری برای لذت بردن از زندگی داری، نباید سر دیگران کلاه بگذاری تا مال بیشتری بدست بیاوری. البته زیاده خواهی اگر از راه درستش و بدون تعرض به حق دیگران باشد، بسیار ویژگی خوبی است وباید باشد چون لازمه پیشرفت و رفاه است واین را ما میخواهیم و باید داشته باشیم. اما زیاده خواهی از نوعی که اکثر مردم دارند مانند دزدان ریز و درشت زدو بند گر، قوم وخویش باز، خودی وناخودی تشکیل دهنده، مافیا وگانگستر از نمونه شاه ودارو دسته اش، پوتین والیگارشی روسیه، دزدان بی سروپای ملاتاریای جمهوری اسلامی؛ بسیار هم بد است ودیر یار زود به انقلاب وشورش ستم دیدگان و به نابودی این گروهها میانجامد و در واقع همان زمانی هم که بر خر مراد سوار هستند چندان اسایشی ندارند. شما فرض کنید اگر همین علی خامنه ای وسوسه میلیاردها دلار و ماهی خال قرمزی و خاویار و گوشت قرقاول و دستبوسی وچاپلوسی شدن به کله اش نمیزد وبه همان روضه خونی ساده اش ادامه میداد ایا زندگی اش راحت تر نمیبود. الان دائم باید فکر کند که چه حیله ای به کار ببرد وچفدر دیگر از مردم را بکشد وچه سخنرانی دروغ دیگری را اجرا کند تا تاج وتختش برجا بماند و هم باید دائم در این فکر باشد که همین امروز فردا چند ماه دیگر مردم اعدامم میکنند و اگر هم بمیرد قبل از اینکه به دست مردم بیافتد مطمئنا ان پسر جنایتکارش به دست مردم خواهد افتاد. حالا اگر روضه خوان مانده بود هیچکدام از این نگرانی ها را نمیداشت و یک زمانی مانند دیگران میمرد وشاید عمرش هم طولانی تر میشد . تصور نمیشود که بویژه در عرض این 20 ماه خامنه ای زندگی راحت و بدون دغدغه ای داشته بوده باشد. خلاصه مردم ما باید این ویژگی های اخلاقی بدی را مانند تنبلی، خودبزرگ بینی، بی توجهی به دیگران، بی انتحاد بودن در مواقع حساس و بفکر منافع شخصی و کوتاه مدت بودن را که بعد از ورود اسلام در طی صد ها سال در خود نهادینه کرده اند به یکباره از درون خود پاک سازی کنند و مانند ژاپنی ها ، تواضع، کم ادعا بودن و به اجتماع فکر کردن را در اخلاق خود وارد کنند. این اصل مهم را مردم باید همواره در نظر داشته باشند که توجه به اجتماع و تلاش برای پیشرفت اجتماع در انتها باعث پیشرفت جامعه میشود وسودش به خودشان برمیگردد و در حقیقت کار کردن برای خود است با فرق اینکه این سود، سودی مستمر وسالم است بر خلاف روش سودجویی شخصی وفقط به فکر خود بودن. برای اینکه از طبیعت لذت ببریم باید از ان بشدت حفاظت کنیم و بوژه گونه های گیاهی وحیوانی را حفظ کنیم. فرض کنیم یک نوع پرنده کمیاب درکشور در معرض نابودی است. اگر این نسلش از بین برود برای همیشه از بین رفته است.حالا فرض کنید شما در یک کشور ی زندگی کنید که یک میلیار جمعیت دارد و بسیاری از گونه های پرندگان وگیاهان و طبیعت در ان از بین رفته باشد بهتر است یا در یک کشوری با جمعیت ده میلیون با طبیعتی سر سبز وانواع واقسام گیاهان وحیوانات زیبا. نسل ادم دو پا از بین رفتنی نیست اما اینجوری که دنیا دارد پیش میرود بزودی این موجود دو پا همه موجودات دیگر را از بین میبرد و بهشت زمین را هم به یک زباله دان تبدیل میکند. فرهنگ زباله درست کردن و تولید و بیرون انداختن هم باید جایش را به فرهنگ بازیافت مواد اولیه و استفاده از مواد خام گیاهی و بیو که دائما تولید میشوند و مانند مواد خام دیگر محدود نیستند،بدهد. استفاده هر چه بیشتر از فلزات در ساخت ساختمانها و ذوب کردن ودوباره به کار بردن انها و استفاده از چوب ومشقات ان واستفاده هر چه کمتر از سیمان و بتن قابل توصیه میباشد.
در مورد چگونگی زندگی قومیت های ایران با هم نکته های زیر ذکر میشود: اگر که جمعیت ثابت بماند و یا حتی کاهش بیابد که بسیاری از مشکلات مانند کمبود جا و تجزیه طلبی و قوم گرایی خو به خود حل میشود. در اینجا باید توجه کنیم که هیچ گروه قومی وظیفه ندارد به گروه دیگر قومی پول بدهد وکمک بلا عوض بکند و هیچ گروه قومی نباید اینچنین انتظاری از گروه دیگر داشته باشد ویا با تهدید از هر نوعش بخواهد از گروه دیگر باج خواهی کند. هر گروه قومی باید خودش با کار خودش موجب پیشرفت خودش را فراهم اورد. این هم از نظر علمی یک اصل ثابت شده است که هر چه فرزند کمتر رفاه یک خانواده بالاتر میرود و کشور هایی که زاد ولد کمتر دارند پیشرفت و رفاهشان بیشتر است. در ایران هم با ایجاد شرایط مناسب و مساوی برای همه گروهای قومی باید اصل تنظیم خانواده از طرف همه فومیتها پذیرفته شود. هر ادم عاقلی هم میتواند درک کند که اگر اقوام بخواهند با زاد ولد بیشتر نفوذ سیاسی بیشتر ی در دمکراسی بدست بیاورند یک کار نا منصفانه ای است که اولا قومیت کم زادو ولد را مانند برده های پولدار و با هوش در دست قومیت پر زاد ولد و بی برنامه وفقیر قرار میدهد. نمونه اش را در امریکا میبینیم که سفید پوستان اقتصاد را با دیسیپلین و صنعت بالا میاورند و دیگر نژاد ها از این اقتصاد خوب، منفعت میبرند. البته باید در نظر داشت که به صورت پنهان این نژادهای دیگر اقتصاد امریکا را از پیشرفت بیشتر باز میدارند. فرض کنید نژادهای دیگر در امریکا وجود نمیداشتند. مطمئنا در امد سرانه مردم امریکا از این هم بسیار بیشتر میبود و امریکا مشکلات بسیار کمتری میداشت. البته این وضع به همین گونه پیش برود و نژاد کم زاد ولدتر اقلیت کوچکتری بشود، اقتصاد امریکا هم وضعش بدتر میشود وزمانی میرسد که ان اقلیت کوچک دیگر نمیتواند اقتصاد را بالا بیاورد که اکثریت پرزاد ولد هم بتوانند از ان سود ببرند. بنابراین میبینیم زمانی میرسد که اکثریت پر زاد ولد تمام امور حکومتی را در دست میگیرد واقلیت کم زاد ولد باید خواه نا خواه تمام کوشش خود رابکند که برای اینکه خودش هم بتواند پولی داشته باشد این اکثریت پر زاد ولد را هم سیر کند و این میشود بردگی غیر مستقیم بر عکس بردگی کلاسیک شناخته شده. در ایران با روی کار امدن حکومت اسلامی یک نوع دیگر این استثمار فرهیختگان به وسیله به اصطلاح مستضعفان بیمخ زورگو داشتیم. بدین صورت که اینها حکومت را در دست گرفته و خیلی ساده باجگیری میکنند. میگویند ای هوشمند اگر میخواهی اینجا زندگی کنی باید کار هوشمندانه ات را بکنی وپول در بیاوری و باج را به ما هر چقدر که ما گفتیم بدهی وگرنه کتک است وترور و شکنجه. ما میخواهیم که بعد از حکومت اسلامی در حکومت دمکراتیک اینده نه برده داری به وسیله بیسوادان زورگو را داشته باشیم ونه برده داری دمکراتیکی از نوع امریکائی اش که گرو های قومی و یا مستصعفین با زاد ولد زیاد از فرهیختگان برده داری کنند. البته از این دو نوع برده داری بدتر هم ان برده داری ای بود که مثلا در زمان شاه فرهیختگان از مستضعفان میکردند که انها را اصلا داخل ادم حساب نمیکردند و تحقیرشان میکردند که دیدیم به کجا منتهی میشود که زمانی این مستضعفان خودشان حاکم میشوند بد تر از ان مستکبران میشوند وکشور را به نابودی وبدبختی میکشانند. برای رسیدن به عدالت کامل واجتناب از این مشکلات ذکر شده علاوه بر جنبه کنترل جمعیت بویژه روی گروه های کم درامد و گروهای قومی که رشد جمعیتشان بالا است باید از نظ سیاسی قانون زیر وضع واجرا شود: *هر شهر وند کشور باید وابستگی خودش را به یک قومیت که معمولا از روی زبان مادری تععین میشود، صریحا اعلام کند. این اطلاعات در قالب اماری کشور اعلام شود و نسبت جمعت قومیت ها به هم تعیین شود. هر قومیت بر حسب نسبت جمعیتش دارای یک حق رای در صدی ثابت برای همیشه شود. مثل فرض کنیم 45% فارس ، 30% ترک، 10% کرد و5% بقیه قومیتها. برای هر گونه انتخاباتی این نسبت در صدی محسوب میشود. حالا فرض کنیم اگر 30 سال دیگر درصد جمعیت ترک 50% هم شد در انتخابات رای همان 30% حساب میشود. با این روش مسابقه دادن با ازدیاد جمعیت برای نفوذ سیاسی بیشتر در دمکراسی از بین میرود وحق همه قومیت ها محفوظ میماند. البته جزئیات اینچنین قانونی باید از روی حوصله بررسی شود ولی اصل قانون به نظر بسیار عادلانه میباشد و عدل مهمترین اصل در روابط بین انسان ها باید باشد. * در مورد حکومت فدرالی هم باید گفته شود که اولا در کشورهایی مانند کشور ما این موضوع معمولا مقدمه تجزیه است و این قسمتی که از خاک بزرگ ایران در گذشته باقی مانده دیگر تجزیه شدن ندارد. در ضمن مرز های جغرافیایی بین فومیت ها اولا کامل واضح و مشخص نیست دوما مرزهای استانی ای که در زمان اتحاد کشور کشیده شده اند که نمیتوانند ملاک برای تجزیه وتعیین مرز های بین کشوری بین قسمتهای تجزیه شده باشند. مرزهای بین کشوری با جنگ و دستور کشور های قدرتمند جهانی معین میشوند که این را هم نمیخواهیم داشته باشیم. زمانی که همه قومیتها از حقوق مساوی برخوردار باشند که دیگر احتیاجی به مرز بندی وغیره نیست. بر عکس باید برای پیشرفت بیشتر قوانین واحدتری برای تمام کشور ایجاد کنیم که بتوانیم بهتر پیشرفت کنیم. * مسئله زبان مادری: هر قومیتی باید در تمام امور اموزشی و اداری و خصوصی در کاربرد زبان خودش ازاد باشد. کشور زبان رسمی نخواهد داشت. دیگر قومییتها اختیاری میتوانند زبان اکثریت را یاد بگیرند. در اینجا باید گفته شود که زبان فارسی باید با حوصله از سوی کارشناسان زبان مورد اصلاح قرار گیرد و بویژه واژه های عربی از ان با واژه های قدیمی فارسی و یا واژه های ساخته شده کوتاه و زیبا تعویض شوند. این برای این است که هویت ما کاملا باید از هویت عرب جدا شود و در ضمن زبانی گویاتر وزیبا تر میتواند از سوی اقوام دیگر ایران برای یاد گرفتن راحت تر مورد قبول واقع شود. اصلا مگر میشود یک گروه قومی را مجبور به یاد گرفتن زبان دیگری کرد؟ بدتر اثر منفی میگذارد.
در مورد عدل و قوانین قضایی هم در اینده مطالبی نوشته میشود.
در مورد چگونگی زندگی قومیت های ایران با هم نکته های زیر ذکر میشود: اگر که جمعیت ثابت بماند و یا حتی کاهش بیابد که بسیاری از مشکلات مانند کمبود جا و تجزیه طلبی و قوم گرایی خو به خود حل میشود. در اینجا باید توجه کنیم که هیچ گروه قومی وظیفه ندارد به گروه دیگر قومی پول بدهد وکمک بلا عوض بکند و هیچ گروه قومی نباید اینچنین انتظاری از گروه دیگر داشته باشد ویا با تهدید از هر نوعش بخواهد از گروه دیگر باج خواهی کند. هر گروه قومی باید خودش با کار خودش موجب پیشرفت خودش را فراهم اورد. این هم از نظر علمی یک اصل ثابت شده است که هر چه فرزند کمتر رفاه یک خانواده بالاتر میرود و کشور هایی که زاد ولد کمتر دارند پیشرفت و رفاهشان بیشتر است. در ایران هم با ایجاد شرایط مناسب و مساوی برای همه گروهای قومی باید اصل تنظیم خانواده از طرف همه فومیتها پذیرفته شود. هر ادم عاقلی هم میتواند درک کند که اگر اقوام بخواهند با زاد ولد بیشتر نفوذ سیاسی بیشتر ی در دمکراسی بدست بیاورند یک کار نا منصفانه ای است که اولا قومیت کم زادو ولد را مانند برده های پولدار و با هوش در دست قومیت پر زاد ولد و بی برنامه وفقیر قرار میدهد. نمونه اش را در امریکا میبینیم که سفید پوستان اقتصاد را با دیسیپلین و صنعت بالا میاورند و دیگر نژاد ها از این اقتصاد خوب، منفعت میبرند. البته باید در نظر داشت که به صورت پنهان این نژادهای دیگر اقتصاد امریکا را از پیشرفت بیشتر باز میدارند. فرض کنید نژادهای دیگر در امریکا وجود نمیداشتند. مطمئنا در امد سرانه مردم امریکا از این هم بسیار بیشتر میبود و امریکا مشکلات بسیار کمتری میداشت. البته این وضع به همین گونه پیش برود و نژاد کم زاد ولدتر اقلیت کوچکتری بشود، اقتصاد امریکا هم وضعش بدتر میشود وزمانی میرسد که ان اقلیت کوچک دیگر نمیتواند اقتصاد را بالا بیاورد که اکثریت پرزاد ولد هم بتوانند از ان سود ببرند. بنابراین میبینیم زمانی میرسد که اکثریت پر زاد ولد تمام امور حکومتی را در دست میگیرد واقلیت کم زاد ولد باید خواه نا خواه تمام کوشش خود رابکند که برای اینکه خودش هم بتواند پولی داشته باشد این اکثریت پر زاد ولد را هم سیر کند و این میشود بردگی غیر مستقیم بر عکس بردگی کلاسیک شناخته شده. در ایران با روی کار امدن حکومت اسلامی یک نوع دیگر این استثمار فرهیختگان به وسیله به اصطلاح مستضعفان بیمخ زورگو داشتیم. بدین صورت که اینها حکومت را در دست گرفته و خیلی ساده باجگیری میکنند. میگویند ای هوشمند اگر میخواهی اینجا زندگی کنی باید کار هوشمندانه ات را بکنی وپول در بیاوری و باج را به ما هر چقدر که ما گفتیم بدهی وگرنه کتک است وترور و شکنجه. ما میخواهیم که بعد از حکومت اسلامی در حکومت دمکراتیک اینده نه برده داری به وسیله بیسوادان زورگو را داشته باشیم ونه برده داری دمکراتیکی از نوع امریکائی اش که گرو های قومی و یا مستصعفین با زاد ولد زیاد از فرهیختگان برده داری کنند. البته از این دو نوع برده داری بدتر هم ان برده داری ای بود که مثلا در زمان شاه فرهیختگان از مستضعفان میکردند که انها را اصلا داخل ادم حساب نمیکردند و تحقیرشان میکردند که دیدیم به کجا منتهی میشود که زمانی این مستضعفان خودشان حاکم میشوند بد تر از ان مستکبران میشوند وکشور را به نابودی وبدبختی میکشانند. برای رسیدن به عدالت کامل واجتناب از این مشکلات ذکر شده علاوه بر جنبه کنترل جمعیت بویژه روی گروه های کم درامد و گروهای قومی که رشد جمعیتشان بالا است باید از نظ سیاسی قانون زیر وضع واجرا شود: *هر شهر وند کشور باید وابستگی خودش را به یک قومیت که معمولا از روی زبان مادری تععین میشود، صریحا اعلام کند. این اطلاعات در قالب اماری کشور اعلام شود و نسبت جمعت قومیت ها به هم تعیین شود. هر قومیت بر حسب نسبت جمعیتش دارای یک حق رای در صدی ثابت برای همیشه شود. مثل فرض کنیم 45% فارس ، 30% ترک، 10% کرد و5% بقیه قومیتها. برای هر گونه انتخاباتی این نسبت در صدی محسوب میشود. حالا فرض کنیم اگر 30 سال دیگر درصد جمعیت ترک 50% هم شد در انتخابات رای همان 30% حساب میشود. با این روش مسابقه دادن با ازدیاد جمعیت برای نفوذ سیاسی بیشتر در دمکراسی از بین میرود وحق همه قومیت ها محفوظ میماند. البته جزئیات اینچنین قانونی باید از روی حوصله بررسی شود ولی اصل قانون به نظر بسیار عادلانه میباشد و عدل مهمترین اصل در روابط بین انسان ها باید باشد. * در مورد حکومت فدرالی هم باید گفته شود که اولا در کشورهایی مانند کشور ما این موضوع معمولا مقدمه تجزیه است و این قسمتی که از خاک بزرگ ایران در گذشته باقی مانده دیگر تجزیه شدن ندارد. در ضمن مرز های جغرافیایی بین فومیت ها اولا کامل واضح و مشخص نیست دوما مرزهای استانی ای که در زمان اتحاد کشور کشیده شده اند که نمیتوانند ملاک برای تجزیه وتعیین مرز های بین کشوری بین قسمتهای تجزیه شده باشند. مرزهای بین کشوری با جنگ و دستور کشور های قدرتمند جهانی معین میشوند که این را هم نمیخواهیم داشته باشیم. زمانی که همه قومیتها از حقوق مساوی برخوردار باشند که دیگر احتیاجی به مرز بندی وغیره نیست. بر عکس باید برای پیشرفت بیشتر قوانین واحدتری برای تمام کشور ایجاد کنیم که بتوانیم بهتر پیشرفت کنیم. * مسئله زبان مادری: هر قومیتی باید در تمام امور اموزشی و اداری و خصوصی در کاربرد زبان خودش ازاد باشد. کشور زبان رسمی نخواهد داشت. دیگر قومییتها اختیاری میتوانند زبان اکثریت را یاد بگیرند. در اینجا باید گفته شود که زبان فارسی باید با حوصله از سوی کارشناسان زبان مورد اصلاح قرار گیرد و بویژه واژه های عربی از ان با واژه های قدیمی فارسی و یا واژه های ساخته شده کوتاه و زیبا تعویض شوند. این برای این است که هویت ما کاملا باید از هویت عرب جدا شود و در ضمن زبانی گویاتر وزیبا تر میتواند از سوی اقوام دیگر ایران برای یاد گرفتن راحت تر مورد قبول واقع شود. اصلا مگر میشود یک گروه قومی را مجبور به یاد گرفتن زبان دیگری کرد؟ بدتر اثر منفی میگذارد.
در مورد عدل و قوانین قضایی هم در اینده مطالبی نوشته میشود.